من

مـــن را به “مـــن نـــبودن” محــکوم نکن..

 

مـــن؛ همـــانم که درگیــــر عشــــقـــش بودی!

 

یـــادت نمی آیـــد؟!

 

مــــن همـــــانم؛ حتـــــی اگر این روزها بوی بی تفـــــاوتـــی بدهم


[ سه شنبه 12 اسفند 1393 ] [ 17:4 ] [ نگار ]
[ ]

تنها عزيزم تو هستي

برایم کــَـف زدند ، در آغوشـَـم گرفتند …

 

تایید و تشویقــَـم کردند ..    که آخــر فرامــ.ــوشت کــردم …

 

دیگر تا ابـ.َـد بر لـَـبانم لبخنــدی تــَـصنعـی مهمـان است …

 

اما بیــن خــودمـان باشــد …

 

هنــوز تنهــ.ــا عزیزم تــــو هسـتــی


[ سه شنبه 12 اسفند 1393 ] [ 16:58 ] [ نگار ]
[ ]

اينم ميگذره

به سلامتی اون لحظه ای که از همه دنیادلت گرفته…

 

نه کسی رو داری باهاش دردودل کنی…

 

نه دلت میخواد کسیو ناراحت کنی…

 

سکوت میکنی وتو دلت میگی: باشه اینم میگذره.


[ سه شنبه 12 اسفند 1393 ] [ 16:56 ] [ نگار ]
[ ]

طعم تنهايي

گاهی وقت ها..!!  

 

 یادت میره که…   لیوان چاییت روبه روت…      داره یخ میزنه…

 

یادت میره که…   بين اشک ریختنات…  پلک بزنی…!  

 

 یادت میره که…  شبها برای خوابیدن…    باید چشاتو ببندی…!

 

یادت میره که…    نباید انقدر اه بکشی…!


[ سه شنبه 12 اسفند 1393 ] [ 16:55 ] [ نگار ]
[ ]

گل يا پوچ

 دو تــا دسـتـاشـو مـشــت کــرد و جـلــوم گــرفــت . . .

 

گـفـت : اگـه بـگی گــل کـدومـه بـرای هـمـیـشـه باهـات مـي مـونـم !

 

چــه انـتـخـــاب سخـتــی بــود . . .

 

تـــرس از دسـت دادنـش تـمــام وجـــــودمــو فــرا گــرفـتـه بــود . . .

 

بــرای از دسـت نـدادنـش مـحـکــم زدم پـشــت دسـت چــپش ،

 

و گـفـتـم ایـن گـلـه . . . !

 

دسـتـشــو بــاز کـــرد . . . گـــل بــود !

 

اشــکام جـاری شـد رو گـونـه هـام . . . بغلــــم کـرد تـا آرومـم کـنـه ،

 

حــواســش نـبــود . . .

 

وقـتـی بــا دســت راسـتــش اشـکـامـــو پـاک کـــرد . . .

 

فـهــمـیـدم تــو دســت راسـتــش هـــم گــل بـــود !

 

آنـکـه تـــو را مـی خــواهــد ، بـه هــر بـهــانـه ای مـی مــانــد . . . !

 

با اقتباس از وبلاگ   http://www.ashkbaran.loxblog.com   


[ شنبه 25 بهمن 1393 ] [ 17:27 ] [ نگار ]
[ ]

ولنتاين مبارك


[ شنبه 25 بهمن 1393 ] [ 17:21 ] [ نگار ]
[ ]


[ چهار شنبه 22 بهمن 1393 ] [ 17:6 ] [ نگار ]
[ ]

وبلاگ

توي روزهايي كه  واتس اپ و لاين و وايبر   سرگرمي تمام مردم شده 

وقتي اون برنامه ها با رنگ و لعاب قشنگشون  دل همه رو بردند 

كسي سراغ اين وبلاگ هاي تنها و خشك و سرد !!! نمياد 

عكسهاي روز ولنتاين رو بهت تقديم مي كنم .. اين روز رو بهت تبريك ميگم 

هرچند ميدونم  عكسها اهنگها و فيلمها و مطالب خيلي قشنگتري از ديگران 

توي  برنامه هاي واتس اپ و وايبرت ميگيري  كه  برات خيلي جذابتره 

 اما  با همه احساسم و عشقم  اين روز رو بهت تبريك ميگم و دوستت دارم 

 


[ چهار شنبه 22 بهمن 1393 ] [ 16:44 ] [ نگار ]
[ ]

هنوز رويا مي بافم

چقدر نوشته های اینجا  تنها و بي حوصله اند ....

انگار تقصیر هم ندارند … !

انگار زیاد منتظر ماندند ، و شاید حدیث بی قراریست و یا …

عاشقانه هایی که نوشتن ندارد…

و من …

هنوز رویا می بافم …


[ چهار شنبه 22 بهمن 1393 ] [ 16:38 ] [ نگار ]
[ ]

تكرار تنهايي

دوستش داری و نمی آید


دوستش داری و سهم تو از بودنش


فقط تصویری است رویایی در سرزمین خیالت


دوستش داری و سهم تو


از این همه ، تنهایی است

 


[ پنج شنبه 2 بهمن 1393 ] [ 20:44 ] [ نگار ]
[ ]

بي تفاوت

تو مقصری اگر من دیگر ” من سابق ” نیستم !

من را به من نبودن محکوم نکن !

من همانم که درگیر عشقش بودی !

یادت نمی آید ؟!

من همانم !

حتی اگر این روز ها هر دویمان بوی بی تفاوتی بدهیم !


[ سه شنبه 30 دی 1393 ] [ 17:28 ] [ نگار ]
[ ]

گاهي

گاهی سخت می شود …


دوستش داری و نمی داند


دوستش داری و نمی خواهد


دوستش داری و نمی آید


دوستش داری و سهم تو از بودنش


فقط تصویری است رویایی در سرزمین خیالت


دوستش داری و سهم تو


از این همه ، تنهایی است

 


[ سه شنبه 30 دی 1393 ] [ 17:23 ] [ نگار ]
[ ]

بي ريا

یه روزی میرسه که جای خالیم رو با هیچ چیز نمیتونی پر کنی …….
.
من ” خاص “نبودم ،.
.
فقط …
.
.
.
عشقم بی ریا بود…


[ سه شنبه 30 دی 1393 ] [ 17:21 ] [ نگار ]
[ ]

دروغ

فقط برای یکبار!!!

 

فقط برای یــــــــ ـــــک بار هم که شده،

 

مرا در افسون مبهم یک دروغ شناور کن…!

 

سربه گوش من بگذار و آرام بگو: دوستَــــت دارم…!

 

 


[ سه شنبه 30 دی 1393 ] [ 17:2 ] [ نگار ]
[ ]

رويا بافي

عاشقانه هایی که نوشتن ندارد…

و من …

هنوز رویا می بافم …

 

رويايي كه تبديل به كابوس ميشه وقتي 

بفهمي حاصل تمام كارهات   تورو تبديل كرد فقط به 

يك دروغگو  ...  


[ سه شنبه 30 دی 1393 ] [ 16:58 ] [ نگار ]
[ ]

تو مرا يادكني

تو مرا ياد کني يا نکني


باورت گر بشود ، گر نشود


حرفي نيست


اما


نفسم مي گيرد


در هوايي که نفس هاي تو نيست & @


[ چهار شنبه 24 دی 1393 ] [ 14:41 ] [ نگار ]
[ ]

تنها

 

بعضي وقتها  در ميان طوفان و همهمه  تنهايي 

بعضي وقتها فقط نگاهت به كورسوي اميدي است براي آمدنش 

بعضي وقتها فقط خاطراتت رو مرور ميكني   ساكت و بي صدا 

تنهام    خيلي تنها       

اما تو هرجا هستي  شاد باش   باديگران لااقل لبخندي گوشه لبهاي قشنگت مياد 

با من جز ناراحتي و غم چيزي نداشتي     حتي وقتهايي كه ديدمت نتونستي ....


[ چهار شنبه 24 دی 1393 ] [ 14:28 ] [ نگار ]
[ ]

چاره اي ندارم

می دانم که چه ها در سرزمین دلم خواهند کرد …

و من در برابرشان جز …

“نگریستن” چاره ای ندارم .


[ چهار شنبه 24 دی 1393 ] [ 14:24 ] [ نگار ]
[ ]

حرفهاي دلم

حرفهاي دلم را هيچوقت نفهميد 

شايد زماني   كرم ها   خواهند فهميد

وقتي در زير خاك گلويم را به تاراج مي برند....


[ جمعه 20 دی 1393 ] [ 20:13 ] [ نگار ]
[ ]

دست به سينه ايستادي

 

بغض كردم 

 

وقتی دیدم

دست به سینه ایستادی…!

 

آخه ... تمام راه را
برای

اغوشــــــت

دویـــــــــده بودم …


[ شنبه 20 دی 1393 ] [ 18:50 ] [ نگار ]
[ ]

درد كهنه

ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨــــﺪ:

ﺩﺭﺩﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﻪ ﺷﻮﯾﺪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ…

ﺩﺭﺳـﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ:

ﺯﻧﺪﮔــــﯽ، ﺁﻧﻘــــﺪﺭ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﺩ…

ﮐــــــﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﻧــــﻮ،

ﺩﺭﺩ ﮐﻬﻨﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽﺷﻮد…


[ شنبه 20 دی 1393 ] [ 18:48 ] [ نگار ]
[ ]

دل است ديگر

ﺩﻝ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕـــﺮ …

ﻫﻮﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ

ﺩﻝ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕــــﺮ …

 ﯾﺎﺩﺵ ﺭﻓﺘﻪ ﮐﻪ

 

 

ﺭﻓﺘﻪ ﺍﯼ !


[ شنبه 20 دی 1393 ] [ 18:45 ] [ نگار ]
[ ]

فرقي ندارد برايم

خورشید بتابد یا نتابد،

ماه باشد یا نباشد،

شب و روز من یکی شده

، فرقی ندارد برایم ،

همه چیز برایم رویا شده

، عشق تو برایم آرزو شده ،

به رویا و آرزو کاری ندارم ،

حقیقت این است که ...

 

رفته اي و همه چيز عوض شده

 ديگه نه مي توني باشي نه مي خواهي كه باشي 

فقط مي خواهي همه چيز را با واقعيت هاي كنارت  از نو شروع كني 


[ شنبه 20 دی 1393 ] [ 18:43 ] [ نگار ]
[ ]

بغضت را پنهان كن

یادت باشـــــــــد


دلت ڪـہ شڪـست،

سرت را بگیرﮯ بالا ..!

تلافـﮯ نڪـن ، فریاد نزن ، شرمگین نباش.

حواست باشد ؛ دل شڪـستـہ، گوشـہ اش تیز است..

مبادا ڪـہ دل و دست آدمــﮯ را ڪـہ دلدارت بود

زخمـﮯ ڪـنـﮯبـہ ڪـینه،



مبادا ڪـہ فراموش ڪـنـﮯ روز ﮯشادیش، آرزویت بود…

صبور باش و ساڪـت.

بغضت را پنـہان ڪـن، 

رنجت را پنـہان تر ...


[ جمعه 19 دی 1393 ] [ 9:14 ] [ نگار ]
[ ]

محبت

گفتی محبت کن برو
 
باشد خداحافظ ولی

رفتم که تو باور کنی
 
دارم محبت می کنم

[ جمعه 19 دی 1393 ] [ 9:10 ] [ نگار ]
[ ]

شايد حال تو بهتر شود

روزی صد بار با هم خداحافظی می کردیم اما افسوس معنای

خداحافظی را زمانی فهمیدم که تو را به خدا سپردم
 
می‌روم شاید کمی حال تو بهتر شود
 
می‌گذارم با خیالت روزگارم سر شود

خدا حافظ  ... تو را به خدا مي سپارم  

[ جمعه 19 دی 1393 ] [ 9:7 ] [ نگار ]
[ ]

پس از تو قسمت بادم

شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم


خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم


خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم


در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم


و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد


و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد


چگونه بگذرم از عشق ، از این دلبستگی هایم ؟


[ جمعه 19 دی 1393 ] [ 9:5 ] [ نگار ]
[ ]

خداحافظ


[ جمعه 19 دی 1393 ] [ 9:3 ] [ نگار ]
[ ]

دوستت دارم


[ جمعه 19 دی 1393 ] [ 8:42 ] [ نگار ]
[ ]

دیگر هیچ چیز مثه قبل نیست

چشمانت را بروی عشقت میبندی، ساعت ها می ایستند.

زمین و زمان در خلسه ی وحشت آور تنهایی فرو می روند.

تو می روی ، صدای تپش های قلبم به گوش نمی رسد،

برای لحظه ای دنیا می ایستد. نگاه تو گنجایش تمامی دلهره ها

و دلتنگی های کوچک و بزرگم را داشت. تو می روی و من به این می اندیشم

که بعد از این، در آینده ای مملوء از این تنهایی های نهفته در دنیای شلوغ و

آشفته ی آدمهای این شهر درد ها و تنهایی ها و نگرانی هایم را

در پس کدامین نگاه جا بگذارم و فرار کنم

ازاین همه سرمای طاقت فرسای شب های

بدون تو خسته شده ام.

خیلی وقت است که نمیتوانم تو را مانند قبل داشته باشم

دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست و هنوز تیک تاک های مسخره ی ساعت های شهر

از آن سوی نرده های باغ تنهایی از شهر به گوش میرسد.

نمیدانم یادت هست یا نه ولی اولین هايمان

همیشه برایم زیبا بود و دلنشین.

اما حالا نبودنهای تو یکی یکی علایق های قدیمی را خط میزنند.

شاید ندانی ولی دیگر هیچ چیز مثل قبل نیس.


[ چهار شنبه 17 دی 1393 ] [ 1:20 ] [ نگار ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد