من
مـــن را به “مـــن نـــبودن” محــکوم نکن..
مـــن؛ همـــانم که درگیــــر عشــــقـــش بودی!
یـــادت نمی آیـــد؟!
مــــن همـــــانم؛ حتـــــی اگر این روزها بوی بی تفـــــاوتـــی بدهم
مـــن را به “مـــن نـــبودن” محــکوم نکن..
مـــن؛ همـــانم که درگیــــر عشــــقـــش بودی!
یـــادت نمی آیـــد؟!
مــــن همـــــانم؛ حتـــــی اگر این روزها بوی بی تفـــــاوتـــی بدهم
برایم کــَـف زدند ، در آغوشـَـم گرفتند …
تایید و تشویقــَـم کردند .. که آخــر فرامــ.ــوشت کــردم …
دیگر تا ابـ.َـد بر لـَـبانم لبخنــدی تــَـصنعـی مهمـان است …
اما بیــن خــودمـان باشــد …
هنــوز تنهــ.ــا عزیزم تــــو هسـتــی
به سلامتی اون لحظه ای که از همه دنیادلت گرفته…
نه کسی رو داری باهاش دردودل کنی…
نه دلت میخواد کسیو ناراحت کنی…
سکوت میکنی وتو دلت میگی: باشه اینم میگذره.
گاهی وقت ها..!!
یادت میره که… لیوان چاییت روبه روت… داره یخ میزنه…
یادت میره که… بين اشک ریختنات… پلک بزنی…!
یادت میره که… شبها برای خوابیدن… باید چشاتو ببندی…!
یادت میره که… نباید انقدر اه بکشی…!
دو تــا دسـتـاشـو مـشــت کــرد و جـلــوم گــرفــت . . .
گـفـت : اگـه بـگی گــل کـدومـه بـرای هـمـیـشـه باهـات مـي مـونـم !
چــه انـتـخـــاب سخـتــی بــود . . .
تـــرس از دسـت دادنـش تـمــام وجـــــودمــو فــرا گــرفـتـه بــود . . .
بــرای از دسـت نـدادنـش مـحـکــم زدم پـشــت دسـت چــپش ،
و گـفـتـم ایـن گـلـه . . . !
دسـتـشــو بــاز کـــرد . . . گـــل بــود !
اشــکام جـاری شـد رو گـونـه هـام . . . بغلــــم کـرد تـا آرومـم کـنـه ،
حــواســش نـبــود . . .
وقـتـی بــا دســت راسـتــش اشـکـامـــو پـاک کـــرد . . .
فـهــمـیـدم تــو دســت راسـتــش هـــم گــل بـــود !
آنـکـه تـــو را مـی خــواهــد ، بـه هــر بـهــانـه ای مـی مــانــد . . . !
با اقتباس از وبلاگ http://www.ashkbaran.loxblog.com
توي روزهايي كه واتس اپ و لاين و وايبر سرگرمي تمام مردم شده
وقتي اون برنامه ها با رنگ و لعاب قشنگشون دل همه رو بردند
كسي سراغ اين وبلاگ هاي تنها و خشك و سرد !!! نمياد
عكسهاي روز ولنتاين رو بهت تقديم مي كنم .. اين روز رو بهت تبريك ميگم
هرچند ميدونم عكسها اهنگها و فيلمها و مطالب خيلي قشنگتري از ديگران
توي برنامه هاي واتس اپ و وايبرت ميگيري كه برات خيلي جذابتره
اما با همه احساسم و عشقم اين روز رو بهت تبريك ميگم و دوستت دارم
چقدر نوشته های اینجا تنها و بي حوصله اند ....
انگار تقصیر هم ندارند … !
انگار زیاد منتظر ماندند ، و شاید حدیث بی قراریست و یا …
عاشقانه هایی که نوشتن ندارد…
و من …
هنوز رویا می بافم …
دوستش داری و نمی آید
دوستش داری و سهم تو از بودنش
فقط تصویری است رویایی در سرزمین خیالت
دوستش داری و سهم تو
از این همه ، تنهایی است
تو مقصری اگر من دیگر ” من سابق ” نیستم !
من را به من نبودن محکوم نکن !
من همانم که درگیر عشقش بودی !
یادت نمی آید ؟!
من همانم !
حتی اگر این روز ها هر دویمان بوی بی تفاوتی بدهیم !
گاهی سخت می شود …
دوستش داری و نمی داند
دوستش داری و نمی خواهد
دوستش داری و نمی آید
دوستش داری و سهم تو از بودنش
فقط تصویری است رویایی در سرزمین خیالت
دوستش داری و سهم تو
از این همه ، تنهایی است
یه روزی میرسه که جای خالیم رو با هیچ چیز نمیتونی پر کنی …….
.
من ” خاص “نبودم ،.
.
فقط …
.
.
.
عشقم بی ریا بود…
فقط برای یکبار!!!
فقط برای یــــــــ ـــــک بار هم که شده،
مرا در افسون مبهم یک دروغ شناور کن…!
سربه گوش من بگذار و آرام بگو: دوستَــــت دارم…!
عاشقانه هایی که نوشتن ندارد…
و من …
هنوز رویا می بافم …
رويايي كه تبديل به كابوس ميشه وقتي
بفهمي حاصل تمام كارهات تورو تبديل كرد فقط به
يك دروغگو ...
تو مرا ياد کني يا نکني
باورت گر بشود ، گر نشود
حرفي نيست
اما
نفسم مي گيرد
در هوايي که نفس هاي تو نيست & @
بعضي وقتها در ميان طوفان و همهمه تنهايي
بعضي وقتها فقط نگاهت به كورسوي اميدي است براي آمدنش
بعضي وقتها فقط خاطراتت رو مرور ميكني ساكت و بي صدا
تنهام خيلي تنها
اما تو هرجا هستي شاد باش باديگران لااقل لبخندي گوشه لبهاي قشنگت مياد
با من جز ناراحتي و غم چيزي نداشتي حتي وقتهايي كه ديدمت نتونستي ....
می دانم که چه ها در سرزمین دلم خواهند کرد …
و من در برابرشان جز …
“نگریستن” چاره ای ندارم .
حرفهاي دلم را هيچوقت نفهميد
شايد زماني كرم ها خواهند فهميد
وقتي در زير خاك گلويم را به تاراج مي برند....
بغض كردم
وقتی دیدم
دست به سینه ایستادی…!
آخه ... تمام راه را
برای
اغوشــــــت
دویـــــــــده بودم …
ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨــــﺪ:
ﺩﺭﺩﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﻪ ﺷﻮﯾﺪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ…
ﺩﺭﺳـﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ:
ﺯﻧﺪﮔــــﯽ، ﺁﻧﻘــــﺪﺭ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﺩ…
ﮐــــــﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﻧــــﻮ،
ﺩﺭﺩ ﮐﻬﻨﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽﺷﻮد…
ﺩﻝ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕـــﺮ …
ﻫﻮﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ
ﺩﻝ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕــــﺮ …
ﯾﺎﺩﺵ ﺭﻓﺘﻪ ﮐﻪ
ﺭﻓﺘﻪ ﺍﯼ !
خورشید بتابد یا نتابد،
ماه باشد یا نباشد،
شب و روز من یکی شده
، فرقی ندارد برایم ،
همه چیز برایم رویا شده
، عشق تو برایم آرزو شده ،
به رویا و آرزو کاری ندارم ،
حقیقت این است که ...
رفته اي و همه چيز عوض شده
ديگه نه مي توني باشي نه مي خواهي كه باشي
فقط مي خواهي همه چيز را با واقعيت هاي كنارت از نو شروع كني
یادت باشـــــــــد
دلت ڪـہ شڪـست،
سرت را بگیرﮯ بالا ..!
تلافـﮯ نڪـن ، فریاد نزن ، شرمگین نباش.
حواست باشد ؛ دل شڪـستـہ، گوشـہ اش تیز است..
مبادا ڪـہ دل و دست آدمــﮯ را ڪـہ دلدارت بود
زخمـﮯ ڪـنـﮯبـہ ڪـینه،
مبادا ڪـہ فراموش ڪـنـﮯ روز ﮯشادیش، آرزویت بود…
صبور باش و ساڪـت.
بغضت را پنـہان ڪـن،
رنجت را پنـہان تر ...
شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم
در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق ، از این دلبستگی هایم ؟
چشمانت را بروی عشقت میبندی، ساعت ها می ایستند.
زمین و زمان در خلسه ی وحشت آور تنهایی فرو می روند.
تو می روی ، صدای تپش های قلبم به گوش نمی رسد،
برای لحظه ای دنیا می ایستد. نگاه تو گنجایش تمامی دلهره ها
و دلتنگی های کوچک و بزرگم را داشت. تو می روی و من به این می اندیشم
که بعد از این، در آینده ای مملوء از این تنهایی های نهفته در دنیای شلوغ و
آشفته ی آدمهای این شهر درد ها و تنهایی ها و نگرانی هایم را
در پس کدامین نگاه جا بگذارم و فرار کنم
ازاین همه سرمای طاقت فرسای شب های
بدون تو خسته شده ام.
خیلی وقت است که نمیتوانم تو را مانند قبل داشته باشم
دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست و هنوز تیک تاک های مسخره ی ساعت های شهر
از آن سوی نرده های باغ تنهایی از شهر به گوش میرسد.
نمیدانم یادت هست یا نه ولی اولین هايمان
همیشه برایم زیبا بود و دلنشین.
اما حالا نبودنهای تو یکی یکی علایق های قدیمی را خط میزنند.
شاید ندانی ولی دیگر هیچ چیز مثل قبل نیس.